تصویر خمیده ام بر هیکل بی جانش افتاده بود
و من بی اختیار خیره بودم
تمام اتفاقات سوختن آغاز کرد
روی چهره ی حالا دیگر نیمه سوخته ی او
خودم را پیدا کردم
چه قدر خسته و چه قدر بی حس توانا بودن
بلند شو . دوباره بلند شو
تکرار کن این تکرار تجربه ای دیگر است
زمزمه ی چشمه ای از نو جوشیده را می شنیدم
و من بی اختیار خیره بودم
تمام اتفاقات سوختن آغاز کرد
روی چهره ی حالا دیگر نیمه سوخته ی او
خودم را پیدا کردم
چه قدر خسته و چه قدر بی حس توانا بودن
بلند شو . دوباره بلند شو
تکرار کن این تکرار تجربه ای دیگر است
زمزمه ی چشمه ای از نو جوشیده را می شنیدم
No comments:
Post a Comment